دانشجویان اتاق عمل قزوین-88
دانشجویان اتاق عمل قزوین-88
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, توسط جواد |

در پى توصيفهاى خادمان از شيرين، فرهاد نديده عاشق وى مى‏ شود و خواهان برشمردن ويژگيهاى اخلاقى و رفتارى شيرين از جانب خادمان مى‏ گردد.       

از آن طرف شيرين سر مست از باده، سوار بر اسب به تفرّج  پرداخته برفراز پشته‏اى گروه آشناى خويش را مى‏بيند. نزديك كه مى‏شوند از آنها مى‏ پرسد كه آيا صنعت پيشه‏اى آورده‏ايد؟ آنان جواب مى‏دهند دو مرد كاردان آورده‏ايم كه در هنر طاق‏اند و مشهور آفاق. نخستين ايشان با وعده‏هاى زر فريفته نمى‏شود، صنعت خويش را با گنج برابر نمى‏داند و زر و سنگ در نظر وى يكى است. شيرين مى‏گويد: حتما او ديوانه‏اى بيش نيست! جواب مى‏دهند: نه‏تنها ديوانه نيست بلكه كسى چون او فرزانه نيست و بخاطر كارفرما به كار و صنعتگرى مى‏پردازد. شيرين از هنرمند ماهر ـ فرهاد ـ مى‏پرسد: نامت چيست و از كدام سرزمينى؟ او جواب مى‏دهد: من مسكينى چينى‏ام و نامم فرهاد است، از خويش آزادم ليكن غلام توام. 

 سپس شيرين و فرهاد با هم به گفتگو مى ‏پردازند. ناگهان نگهبانان از هر طرف مى‏رسند و اين دو دلداده خاموش مى‏ مانند و حكايت نيم گفته مى‏ماند:

 

نواى عشقبازان خوش نوايى است      كه هر آهنگ او را ره به جايى است

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: